پس از شهادت پسرم زخم زبان میشنیدم در مورد اینکه بچههایشان را برای پول به سوریه میفرستند. خانواده شهدا دلشان را گذاشتند کنار دل حضرت زینب (س) چون او هم بعد از شهادت خانوادهاش، زخم زبان شنید.
رضا اسماعیلی در بهمن ماه ۹۲ به شهادت رسید و حالا در پنجمین سالگرد شهادت این شهید مدافع حرم فاطمیون روایت شهادت او یادآور فداکاری رزمندگان افغانستانی در سوریه است.
در سوریه به سیدارشاد لقب «پهلوان پیر» داده بودند، چون خیلی شجاع بود. در فرهنگ ما پیر به معنای سید است. فرمانده داعشیها گفته بود او را زنده دستگیر کنند تا از او انتقام بگیرد. برای همین خیلی احتیاط میکرد تا اسیر نشود. حتی بعد از پنج ماه حضور در جبهه میخواستند 40 روز به او مرخصی بدهند تا به پاکستان بیاید نپذیرفت و گفت: من آمدهام تا شهید شوم.
علاقه و عشق وصف ناشدنی شهید بیضایی به آرمان جهانی امام خمینی(ره)، یعنی تشکیل نهضت جهانی اسلام، روحیه خاصی را در وی بهوجود آورده بود که تا آغاز جنگ در سوریه، در جهت تحقق آن تلاش و مجاهدت شبانهروزی داشت.
آن شب که خبر شهادت را دادند تمام بدنم را استرس و لرزش فرا گرفت، ولی به حضرت زینب (س) گفتم: «من در عهد خودم با شما باقی ماندم و میدانم که شما نظارهگر همه چیز هستید و دست من را میگیرید و به من کمک میکنید.»
شهید عسگری با اینکه فقط حدود ۵۰ بار پرش ارتفاع انجام داده بود اما پروازهایش به کسانی شباهت داشت که بارها و بارها این کار را خیلی بیشتر از او انجام داده بودند.
همه این دردها فدای حضرت زینب (س). میدانم «امتیاز حسین» چیزی داشت که حضرت زینب (س) او را طلبیده بود، اما من او را نشناخته بودم. تمام این سختیها برای ما لذتبخش است و باز هم اگر برای حضرت زینب (س) قربانی لازم باشد، هر سه فرزندم را در راه حضرت زینب (س) تقدیم میکنم
موقع رفتن عقیل من با اینکه میدانستم شاید همسرم دیگر برنگردد، اما مخالفت نکردم بلکه همراهیاش کردم. عقیل میگفت: امامان معصوم برای اسلام جانشان را دادند. ما هم باید برای دفاع برویم حتی اگر جانمان را بدهیم
شهید سیدرضا حسینی نوده که به همراه همسرش در مزارع کشاورزی مردم فعالیت میکرد به خاطر عشق به حضرت زینب (س) دست از زندگی شست و با شعار «کلنا عباسک یا زینب (س)» به دفاع از حریم آلالله رفت.
با شنیدن خبر شهادت دوستش مصطفی نبیلو خیلی به هم ریخت. قبلاً خیلی از او برای من گفته بود. ابتدا خبر شهادتش را من شنیدم. به پسرم گفتم مراقب باش پدرت متوجه نشود، اما وقتی به خانه آمد شروع کرد با صدای بلند گریه کردن. گفتم: چه شده؟ چرا اینقدر گریه میکنی؟ گفت: مصطفی شهید شده. گفتم: خوشا به سعادتش. اینکه دیگر ناراحتی ندارد! گفت: چرا او شهید شد و من نشدم
با آنکه دختر کوچکم مرتباً بهانه بابایش را میگرفت ولی وقتی حرف دیدار با آقا را آوردم، خیلی خوشحال شد. دختر بزرگم همیشه میگفت: خوش به حال بچههایی که به دیدار آقا میروند که من هم میگفتم: «فقط بچههای شهید را میپذیرند که به دیدار آقا بروند.» اولین جملهای که محدثه بعد از شهادت پدرش به زبان آورد، این بود که گفت: «مامان حالا که بابا شهید شده میتوانیم آقا را ببینیم»
برخی اتفاقهایی در گوشه و کنار این شهر و در جوار این جانبازان به وقع میپیوندد که یادآور همان عشق و علاقههای دهه ۶۰ است. تاریخ حماسهها و حماسهنگاریها تکرار میشود.
حجتالاسلام «میرزا محمود تقیپور» سه مرتبه با نام جهادی «ابوقاسم» برای فعالیتهای تبلیغی طی سالهای ۱۳۹۵ و ۱۳۹۶ به سوریه اعزام شده بود و به دلیل شهادت در روز اربعین به «شهید اربعین» معروف شده است.
آنقدر اوضاع سوریه ناامن بود که حتی فرودگاه زیر نظر تروریستهای تکفیری بود. ظهر که به سوریه رسیدیم به ما گفتند: کلاً 20 دقیقه وقت دارید حرم حضرت بیبی زینب (س) را زیارت کنید. باید سریع به منطقه اعزام شوید زیرا دشمن آنجا را در نظر گرفته است
مدافعان حرم با چشم میدیدند که لشکر دشمن چه بیرحمانه میتازد و هر چه جلویشان باشد را نابود میکند. آنها آن روز «هل من ناصر ینصرنی» را شنیدند و با شجاعت و ایثارشان مقابل تروریستهای تکفیری ایستادگی کردند.
رئوف بعداً به دعوت ابوحامد و سید حکیم وارد فاطمیون شد و حضور فعالی در این لشکر داشت تا نهایتاً سال گذشته در آذرماه ۹۶ توسط تروریستهای تکفیری در پاکسازی شهر البوکمال در استان دیرالزور سوریه به شهادت رسید.
دوستش میگفت: شرایط سختی بود و رزمندگان همه گرسنه و تشنه بودند، شرایط طوری بود که نمیتوانستند غذایی بخورند. جنگ شهری خیلی دشوارتر از جنگ در مرز و خارج شهر است. در آن سالها داعشیها جولان میدادند و بخش بزرگی از خاک عراق و سوریه دست آنها بود و جنگیدن با آنها خیلی سخت بود، اما به یاری خداوند رزمندگان ما پیروز و آنها نابود شدند
آنطور که همرزمان پسرم گفتند در جریان یک عملیات در محاصره دشمن قرار میگیرند. آن محاصره چند روزی طول میکشد. اسلحه داشتند ولی غذا و آب نداشتند و ناچار بودند از خانههای خالی از سکنه اطراف خود، چیزهایی پیدا کنند و بخورند تا زنده بمانند